شکر گویم که توبه بشکستم


وز غم ننگ و نام وارستم

در خرابات عشق مست خراب


با حریفان به ذوق بنشستم

هستی او کجا و من ز کجا


من به خود نیستم به او هستم

بگسستم ز خویش و بیگانه


باز با اصل خویش پیوستم

نور چشم است و در نظر دارم


نظری کن به چشم سرمستم

دست با دوست در کمر کردم


آفرین باد بر چنین دستم

بندهٔ سید خراباتم


کمر خدمتش به جان بستم